رفاه و آبرومندی خانواده
برای یک انسان معمولی، عیش، مفهومی مترادف با خوشبختی دارد. این تعبیر غلط و ساده لوحانه در بسیاری از موارد سلامت را در مضیقه قرار داده و گاه آن را تهدید کرده است.
برای یک انسان معمولی، عیش، مفهومی مترادف با خوشبختی دارد. این تعبیر غلط و ساده لوحانه در بسیاری از موارد سلامت را در مضیقه قرار داده و گاه آن را تهدید کرده است. آنکه میگوید «بخورم، بمیرم، بهتر از آن است که بنشینم، و ببینم» و یا بر طبق دیدگاه برنارد شاو، خوردن و تغذیه را بالاترین لذت آدمی بداند، به چاقی نزدیک، و از سلامت دور شده است. دیدگاه غلطی وجود دارد که خانواده های امروزین به نام هم سفرهگی و کنار هم بودن، اصرار دارند همگی از یک غذا استفاده کنند، اما در تغذیه صنعتی شده امروز، و ایضا فرزند سالاری رایج شده، پدران و مادران میانسال همان غذایی را می خورند که نوجوانان و جوانان میخورند. نتیجه چنین رفتارهایی در خطر افتادن سلامت مسن ترها و آسیب رسانی حیاتی به آنان است.
مراقبه و محاسبه در خانواده مسئله ای اساسی است، والدین در مقوله سلامت هم مسئولیت سنگین تر، و هم تجربه بیشتری دارند. آنان نباید به نام رفاه، خانه را به انبار کالا تبدیل کنند. رفاه در خانواده، بیش از اینکه پروسهای مادی، تغذیه ای و تجملی باشد، ساختی امنیتی - اخلاقی دارد، و آنچه مهم است آسایش روانی اعضا در کنار یکدیگر است، که خود ساختاری مادی - معنوی دارد. اشتغال در خانواده نیز پدیدهای سلامت ساز با سلامت سوز است. اشتغال در دو مقوله «مشغولیات» و «حرفه وکار» در خانواده، دو کارکرد مجزا است. از یک سو نداشتن، مشغولیات سرگرمی و مسئولیت ها، افراد، خصوصا زنان خانه دار را دچار بی حوصلگی و بی فرجامی می کند، و از سوی دیگر شاغل دون پایه و غیر منزلتی، منش ها را به سمت سستی و ضعف روانی سوق داده و از تحمل دشواری های زندگی می کاهد.
انتخاب مشاغل منزلتی و آبرومند، افراد خانواده را در دراز مدت، با قدرت تطبیق بیشتر با شرایط واقعی زندگی پرورش میدهد. در شرایط یکسان، هیجانها در خانواده نوع دوم (با مشاغل آبرومند) کمتر، و اخلاقیات و روابط به عدالت نزدیک تر است. معمولا خانواده هسته ای را سست تر از خانواده گسترده می دانند، و اگر زوجین مراقبت نکنند، مشکلات روحی - روانی ناشی از عدم انتقال تجارب بزرگ ترها دامان آنها را خواهد گرفت. در خانواده گسترده، به دلیل ارتباط وسیع و انتقال تجربه ها، آگاهی تعاملی بیشتر است، سیستم دلبستگی و تعلق، ایمن است، برنامه ها و سناریوهای خانوادگی تعدیل می شود، و مجموعه خانواده قادر به مشکلات کوتاه و بلند مدت خود است.
با مدیریت افراد مسن تر که تجربه بیشتر و احساس مسئولیت قوی تری دارند، خانواده مأمنی می شود که مجموعه مسائل ترسناک را خودش حل میکندو آسیب های فزاینده و ویران کننده را می زداید. خانواده هسته ای، ظاهرا به دلیل مشکلات و مسائل کمتر، طرفدارانی دارد. اما در این نوع خانواده، ارتباطات، ضعیف و معلق است، و در قبال آن دلبستگی ها و تعلقات طبیعی کاهش یافته است. پیوندهای سست، پایه های خانواده را سست کرده، و اختلالهای ارتباطی را دو چندان کرده است، این اختلالها جایی برای بقای خانواده و فرد نمی گذارد. با تحول امروزین خانواده، یعنی تغییر از خانواده گسترده به هسته ای، بر اثر تغییر ارزش ها و هنجارها، استقلال فکری و عاطفی زنان و کودکان بیشتر شده، اما به نوعی خطروحی و روانی دچار هستند که انواع و اقسام نابسامانی های روانی، ناسازگاری، انحراف های رفتاری و بزهکاری را باعث شده است.
راه حل این نابسامانی ها و مرضها تبدیل خانواده هستهای به گسترده نیست، بلکه رعایت بیشتر الگوهای سلامت توسط خانواده هستهای در سه مقوله تغذیه، تحرک و تسکین است. نگذاریم این نیازهای فطری و طبیعی، تحت تأثیر صنعتی شدن، بازاری شدن و پیچیده شدن، ما را قسی القلب سازد و خانه فقط یک اقامتگاه، به مثابه مسافرخانه شود. آدمی، در هر گروه، و تحت هر شرایطی، مشقاتی دارد که باید آنها را تحمل کند، در هویت یگانه، این تحمل آسان تر است. تعلق و تعهد، در مقابل صنعتی شدن ما را بهتر حفظ می کند و آسیب های جسمی و روانی را کاهش میدهد.
در پیری و سنین پس از ۷۰ سالگی، خانواده گسترده و نیاز به ارتباط با کوچکترها، وسیله ابراز سرزندگی و بقا است. سالخوردگی زمان ارضای غرایز جنسی نیست، اما غرایزی مثل سلامت، زندگی کردن با دیگران، دوست داشتن دیگران مثل همسر و نوه ها به وجود دارد و برخی از اینها مثل مال دوستی افزایش می یابد. فی المثل درگذشت یکی از همسران خصوصا زن می تواند سلامت جسمی و روحی سالخورده را به خطر اندازد. این سلامت، نیازمند توجه دیگران - خصوصا فرزندان است تا فرد را از دغدغه های تنهایی و عزلت گزینی نجات دهند. تعصبات خشک مذهبی و غیر مذهبی فرزندان، گر چه ممکن است اطرافیان پدربزرگ یا مادر بزرگ را راضی کند، تجارب زیادی نشان میدهد این تنهایی به سرعت سلامت و طول عمر را به مخاطره انداخته است.
چون می دانیم که خودمان هم روزی پیر خواهیم شد، باید توجه به سالخوردگان را مد نظر قرار دهیم. همدلی و همدردی با سالمندان حداقل در موارد زیر شایان توجه است: اجازه دهیم آنها بیشتر صحبت یا درد دل کنند. هنگام گفت وگو با مسن ترها، بایستی نگاه گرم و پذیرا داشته باشیم. حالت نگاه، چهره و نشستن، باید بیانگر علاقهمندی ارتباط ما با سالخورده باشد. کمک های مادی، مثل رفع نیازهای زندگی و کمک های معنوی، مانند همراهی کردن و پیاده روی حس همدردی را به آرامش و سکون تبدیل میکند.
اگر همدلی و ارتباط با سالمندان به صورت یک فرهنگ و یا عادت ثانویه در آید، نه تنها کسل کننده نیست بلکه به شدت آرامبخش و نویددهنده است. در جامعه اسلامی ایرانی، برخی افراد میانسال، برای فرار از خستگیها و مصائب روزمره به پدر و مادر خود پناه می برند و آرامش می گیرند. آفتاب در زمستان آرام بخش است، سالخوردگان می توانند آفتاب زمستان باشند، نه آفتاب لب بام!
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص295-290، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}